بازگشت ابدی نیچه به منزله تکرار ابدی تفاوت در اندیشه ژیل دلوز

نوع مقاله : مقاله پژوهشی اصیل (Original Article)

نویسندگان

1 دکترای فلسفه معاصر- گروه معارف و الهیات، دانشگاه فرهنگیان، همدان، ایران

2 دانشیار گروه فلسفه- دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)، قزوین، ایران

10.22080/jepr.2025.28835.1268

چکیده

این مقاله به بررسی و نقد خوانش دلوز از بازگشت ابدی نیچه می‎پردازد. بازگشت ابدی به مثابه امری مبهم در فلسفه‌ نیچه مطرح شده است؛ بنابراین تفسیرهای فراوانی از آن صورت‌گرفته است که یکی از این تفاسیر، تفسیر دلوز است. این نوشتار با رویکردی توصیفی- تحلیلی - انتقادی به این تفسیر می‌پردازد. دلوز برای تکمیل مسأله زمانمندی در برگسون که نقش آینده را مبهم و کمرنگ می‌داند، سراغ نیچه و بازگشت ابدی وی می‌رود تا بلکه ضلع سوم مثلث گذشته، حال و آینده را به درستی رسم کند تا بستر لازم و مناسب برای "بیان" (اکسپرشن) اسپینوزایی فراهم گردد. به‌نظر دلوز بازگشت ابدی، بازگشت آن چیزی‌ است که می‌شود؛ یا عین شدن است؛ نه بودن و وجود داشتن؛ یعنی چیزی که در شدن تأیید می‌شود. درواقع بازگشت ابدی، به‌هیچ‌وجه یک تفکر هویتی نیست، بلکه تفکری ترکیبی و کاملاً متفاوت است؛ لذا چنین بازگشتی بازگشت "همان" نیست که به‌طور ابدی برمی‌گردد؛ به معنای تکرار تاریخ و توالی‌هایی از بودن نیز نیست؛ بلکه بازگشت خود است، خودی که به یک تنوع تعلق دارد، تنوعی که تفاوت دارد؛ به‌عبارت‌دیگر بازگشت ابدی، تکرار تفاوت است. و آن‌چه ما همیشه با آن مواجهیم بازهم تفاوت است. این تفاوت، روح نیچه‌ای دلوز است. البته دلوز بیشتر درپی بیان دیدگاه خود از زبان نیچه است؛ یعنی گاهی به دنبال توجیه نظر خویش است نه توضیح دیدگاه نیچه.

کلیدواژه‌ها

موضوعات